خواندن نمودارهای ارزهای دیجیتال برای معامله گران به این دلیل ضروری است کی بهترین فرصت ها را در بازار بیابند، زیرا تحلیل تکنیکال می تواند به سرمایه گذاران کمک کند تا روندهای بازار را شناسایی کرده و حرکت های آینده قیمت یک دارایی را پیش بینی کنند.
تحلیل تکنیکال به تجزیه و تحلیل روندهای آماری جمع آوری شده در طول زمان برای درک چگونگی تأثیر عرضه و تقاضای یک دارایی خاص بر تغییرات قیمت آتی آن اشاره دارد. خواندن نمودارهای بازار کریپتو می تواند به سرمایه گذاران کمک کند تا بر اساس زمانی که انتظار دارند حرکت های صعودی و نزولی پایان یابد، تصمیمات آگاهانه بگیرند.
حرکت بولیش به حرکت صعودی قیمت اشاره دارد که توسط گاوها که خریداران یک دارایی هستند انجام می شود. حرکت نزولی یک حرکت نزولی قیمت است که توسط خرسها، که فروشندگان دارایی هستند، وارد میشود. تحلیل تکنیکال می تواند به معامله گران کمک کند تا روندها و الگوهای قیمت را در نمودارها برای یافتن فرصت های معاملاتی ارزیابی کنند. بهترین نمودارهای کریپتو به نظارت بر حرکات بازار کمک می کنند، اما اخطارهایی نیز دارند.
«تکنیکال» به تجزیه و تحلیل فعالیت های معاملاتی گذشته و تغییرات قیمت یک دارایی اشاره دارد که به گفته تحلیلگران فنی، ممکن است پیش بینی های مفیدی برای حرکت های آتی قیمت یک دارایی باشد. می توان از آن برای هر دارایی با داده های معاملاتی گذشته آن استفاده کرد؛ سهام، معاملات آتی، کالاها، ارزها و ارزهای دیجیتال.
تحلیل تکنیکال اولین بار توسط چارلز داو، بنیانگذار و سردبیر وال استریت ژورنال و بنیانگذار شرکت داو جونز معرفی شد. داو تا حدی مسئول ایجاد اولین شاخص سهام بود که شاخص حمل و نقل داوجونز (DJT) بود.
ایدههای داو بر روی مجموعهای از سرمقالههای منتشر شده در وال استریت ژورنال نوشته شد، و پس از درگذشت او، برای ایجاد چیزی که اکنون به عنوان نظریه داو شناخته میشود، گردآوری شد. شایان ذکر است، تحلیل تکنیکال از آن زمان طی سالها تحقیق تکامل یافته و شامل الگوها و سیگنالهایی است که اکنون میشناسیم.
اعتبار تحلیل تکنیکال به این بستگی دارد که آیا بازار تمام اطلاعات شناخته شده مربوط به یک دارایی معین را قیمت گذاری کرده است یا خیر، به این معنی که دارایی بر اساس آن اطلاعات به طور منصفانه ارزش گذاری شده باشد. معامله گرانی که از تحلیل تکنیکال استفاده می کنند و روانشناسی بازار را به کار می گیرند، معتقدند که تاریخ در نهایت تکرار خواهد شد.
تحلیلگران فنی ممکن است تحلیل فاندامنتال (بنیادی) را نیز در استراتژی معاملاتی خود بگنجانند تا تعیین کنند که آیا یک دارایی ارزش امتحان کردن دارد یا خیر و تصمیمات خود را با تجزیه و تحلیل سیگنال های معاملاتی تکمیل کنند تا بدانند چه زمانی باید خرید و چه زمانی بفروشند تا سود را به حداکثر برسانند. تحلیل بنیادی مطالعه اطلاعات مالی موثر بر قیمت دارایی برای پیش بینی رشد احتمالی آن است. برای سهام یک شرکت، تحلیل بنیادی ممکن است شامل بررسی درآمد، عملکرد صنعت و ارزش برند باشد.
همانطور که تحلیلگران تکنیکال به دنبال شناسایی حرکات صعودی و نزولی قیمت هستند تا به معامله گران کمک کنند تا تصمیمات آگاهانه تری بگیرند.
«چارلز داو» به ایجاد اولین شاخص بورس در سال 1884 کمک کرد. ایجاد این شاخص با ایجاد میانگین صنعتی داوجونز (DJIA) دنبال شد که یک شاخص وزنی قیمت است که 30 شرکت بزرگ سهامی عام در ایالات متحده را بررسی می کند. داو معتقد بود که بازار سهام روشی قابل اعتماد برای اندازه گیری شرایط کسب و کار در اقتصاد است و با تجزیه و تحلیل آن، می توان روندهای اصلی بازار را شناسایی کرد.
نظریه داو به لطف مشارکت چندین تحلیلگر دیگر از جمله ویلیام همیلتون، رابرت تیا و ریچارد راسل دستخوش تغییراتی شده است. با گذشت زمان، برخی از جنبه های نظریه داو، از جمله تمرکز آن بر بخش حمل و نقل، تاثیر خود را از دست دادند. در حالی که معامله گران هنوز DJT را دنبال می کنند، اما به عنوان شاخص بازار اولیه دیده نمی شود، در حالی که DJIA هنوز حائز اهمیت است.
این نظریه دارای شش جزء اصلی است که به عنوان شش اصل نظریه داو شناخته می شود. بیایید آنها را یکی یکی در بخش های زیر مرور کنیم.
اولین اصل نظریه داو یکی از اصول اصلی تحلیل تکنیکال است: این که بازار تمام اطلاعات موجود را از طریق قیمت دارایی ها منعکس می کند و بر این اساس چنین اطلاعاتی را قیمت گذاری می کند. به عنوان مثال، اگر از یک شرکت انتظار می رود سود مثبت گزارش کند، بازار، آن دارایی را به سمت بالا قیمت گذاری می کند.
این اصل نزدیک به چیزی است که امروزه به عنوان فرضیه بازار کارآمد (EMH) شناخته می شود، که بیان می کند قیمت دارایی ها منعکس کننده تمام اطلاعات درباره ی معامله به ارزش منصفانه آنها در بورس است.
تئوری داو همچنین پیشنهاد می کند که بازارها سه نوع روند را تجربه می کنند. روندهای اولیه، حرکات عمده بازار هستند و ماه ها یا سال ها ادامه دارند. روندهای اولیه می توانند بازار صعودی باشند، به این معنی که قیمت دارایی ها در طول زمان در حال افزایش است یا بازار نزولی، به این معنی که در طول زمان در حال کاهش هستند.
در این روندهای اولیه، گرایش های ثانویه وجود دارند که ممکن است بر خلاف روند اولیه عمل کنند. روندهای ثانویه می تواند پولبک یا عقب نشینی در بازارهای صعودی باشد، جایی که قیمت دارایی ها به طور موقت به عقب می رود، مثلا افزایش قیمت در بازارهای نزولی، جایی که قیمت ها قبل از ادامه روند نزولی خود به طور موقت افزایش می یابند.
روندهای درجه سوم نیز وجود دارد که معمولاً یک هفته یا کمی بیش از یک هفته طول می کشد و اغلب فقط به عنوان نویز در بازار در نظر گرفته می شود که می تواند نادیده گرفته شود، زیرا بر حرکات طولانی مدت تأثیر نمی گذارد.
روندهای اولیه دارای سه مرحله هستند
معامله گران می توانند با بررسی روندهای مختلف فرصت هایی را پیدا کنند. برای مثال، در طول یک روند اولیه صعودی، معاملهگران میتوانند از یک روند ثانویه نزولی برای خرید یک دارایی با قیمت پایینتر، قبل از ادامه افزایش بهره ببرند. تشخیص این روندها دشوار است، به ویژه با در نظر گرفتن تئوری داو زیرا می گوید روندهای اولیه سه مرحله دارند.
مرحله اول، مرحله انباشت برای بازار صعودی و مرحله توزیع برای بازار نزولی، مقدم بر روند مخالف است و زمانی رخ میدهد که احساسات بازار همچنان در بازار صعودی عمدتا منفی یا در طول یک بازار نزولی مثبت باشد. در طول این مرحله، معاملهگران هوشمند میدانند که یک روند جدید در حال شروع است و قبل از یک حرکت صعودی سرمایهگذاری میکنند یا قبل از یک حرکت نزولی می فروشند.
مرحله دوم مرحله مشارکت عمومی نامیده می شود. در طول این مرحله، بازار گستردهتر متوجه میشود که روند اولیه جدیدی آغاز شده است و یا شروع به خرید داراییهای بیشتر برای بهرهگیری از حرکتهای صعودی قیمت میکند یا به فروش برای کاهش زیان در حرکتهای نزولی میپردازد. فاز دوم شاهد افزایش یا کاهش سریع قیمت ها است.
مرحله نهایی فاز اشباع در بازارهای صعودی و فاز وحشت در بازارهای نزولی نامیده می شود. در طول مرحله اشباع و هراس، عموم مردم همچنان به گمانه زنی ادامه می دهند در حالی که روند رو به پایان است. فعالان بازار که این مرحله را درک میکنند، با پیشبینی فاز اولیه نزولی شروع به فروش میکنند یا با پیشبینی فاز اولیه صعودی، خرید میکنند.
در حالی که هیچ تضمینی در مورد ثبات این روند وجود ندارد، سرمایه گذاران مختلف قبل از تصمیم گیری آنها را در نظر میگیرند.
شاخص ها باید همبستگی داشته باشند
اصل چهارم تئوری داو نشان می دهد که روند بازار تنها زمانی تایید می شود که هر دو شاخص نشان دهند که روند جدیدی در حال شروع است. طبق این تئوری، اگر یک شاخص یک روند صعودی اولیه جدید را تایید کند در حالی که شاخص دیگر در یک روند نزولی اولیه باقی بماند، معامله گران نباید فرض کنند که یک روند صعودی اولیه جدید شروع شده است.
در اینجا، شایان ذکر است که شاخصهای اصلی داو در آن زمان، میانگین صنعتی داوجونز و میانگین حمل و نقل داوجونز بودند، که طبیعتاً تمایل به همبستگی داشتند، زیرا فعالیت صنعتی به شدت با بازار حمل و نقل در آن زمان مرتبط بود.
حجم بازار، روندها را تایید می کند
اصل پنجم تئوری داو می گوید که اگر قیمت یک دارایی در جهت روند اولیه خود حرکت کند، حجم معاملات باید افزایش یابد و اگر برخلاف آن حرکت کند، باید کاهش یابد. حجم معاملات اندازهگیری میزان معامله یک دارایی در یک دوره خاص است و به عنوان یک شاخص ثانویه در نظر گرفته میشود، که در آن حجم پایین سیگنال ضعیف بودن یک روند را نشان میدهد، در حالی که حجم معاملات بزرگ نشان میدهد که یک روند قوی است.
اگر بازار یک روند ثانویه نزولی با حجم کم در طول یک روند اولیه صعودی ببیند، به این معنی است که روند ثانویه نسبتا ضعیف است. اگر حجم معاملات در طول روند ثانویه قابل توجه باشد، نشان می دهد که شرکت کنندگان بیشتری در بازار شروع به فروش کرده اند.
روندها معتبر هستند تا زمانی که یک حرکت معکوس یا یک تضاد نمایان شود
در نهایت، اصل ششم نظریه داو نشان میدهد که تضاد ها در روند باید با شک و احتیاط برخورد شوند، زیرا تضاد ها در روندهای اولیه میتوانند به سادگی با روندهای ثانویه اشتباه گرفته شوند در حالی که ممکن است یک پولبک باشند.
روندهای بازار ارزهای دیجیتال را می توان از طرق مختلف بررسی و تجزیه و تحلیل کرد و انواع مختلفی از نمودارها در دسترس معامله گران قرار دارند. نمودارهای کندل کریپتو به دلیل ماهیت کندل استیک ها اطلاعات بیشتری را ارائه می دهند.
نمودارهای کندل استیک رمزنگاری زمان را بصورت افقی و داده های خصوصی در محور عمودی، درست مانند نمودارهای خط و میله نشان می دهند. تفاوت اصلی این است که کندلها نشان میدهند که آیا حرکت قیمت بازار در یک دوره معین مثبت یا منفی بوده و تا چه حد است.
نمودارهای بازار کریپتو را می توان در بازه های زمانی مختلف تنظیم کرد که کندل ها نشان دهنده آن بازه زمانی هستند. برای مثال، اگر نمودار معاملات کریپتو روی یک بازه زمانی چهار ساعته تنظیم شود، هر کندل چهار ساعت فعالیت معاملاتی را نشان میدهد. دوره معاملاتی انتخاب شده به سبک و استراتژی معامله گران بستگی دارد.
یک کندل اساساً از بدنه و فتیله تشکیل شده است. بدنه هر کندل نشاندهنده قیمتهای باز و بسته شدن آن است، در حالی که فیتیله بالایی نشاندهنده این است که قیمت یک ارز دیجیتال در آن بازه زمانی چقدر بالا رفته است، و فتیله پایین نشاندهنده میزان پایین آمدن قیمت آن است.
به طور مشابه، کندل ها ممکن است دو رنگ متفاوت داشته باشند: سبز یا قرمز. شمع های سبز نشان می دهد که قیمت در دوره مورد بررسی افزایش یافته است، در حالی که شمع های قرمز نشان می دهد که قیمت کاهش یافته است.
ساختار ساده کندل ها می تواند اطلاعات زیادی را در اختیار کاربران قرار دهد. تحلیلگران تکنیکال ممکن است از الگوهای کندل استیک برای شناسایی روند های معکوس احتمالی استفاده کنند. معاملهگران ارزهای دیجیتال باید از الگوهای کندل صعودی و نزولی آگاه باشند.
برای مثال، یک فتیله بلند در بالای بدنه شمع میتواند نشان دهد که معاملهگران سود خود را برده اند و ممکن است به زودی فروش و پایین آمدن رخ دهد. برعکس، یک فتیله بلند در پایین می تواند به این معنی باشد که معامله گران هر بار که قیمت کاهش می یابد، دارایی را می خرند.
به طور مشابه، کندلی که بدنه آن تقریباً تمام فضا را اشغال می کند و دارای فتیله های بسیار کوتاهی است، ممکن است به این معنی باشد که اگر سبز باشد احساسات صعودی قوی یا اگر قرمز باشد احساسات نزولی قوی وجود دارد. از سوی دیگر، یک کندل تقریباً بدون بدنه و فتیله های بلند نشان می دهد که نه خریدار ها کنترل کننده ی بازار هستند و نه فروشنده ها.
خواندن نمودارهای کندل استیک کریپتو زنده با استفاده از سطوح حمایت و مقاومت آسان تر است، که با استفاده از خطوط روند قابل شناسایی است. خطوط روند خطوطی هستند که با اتصال یک سری قیمت ها روی نمودارها ترسیم می شوند.
سطوح حمایت، نقاط قیمتی در طول پولبک ها هستند که انتظار میرود ارزهای دیجیتال یا هر دارایی دیگری به دلیل تجمع علاقه به خرید در آن سطح، متوقف شوند. سطوح مقاومت، نقاط قیمتی هستند که در آنها سود در فروش وجود دارد. علایق مشترک به خرید و فروش گذر از این سطوح را دشوار می کند.
سطوح حمایت و مقاومت را می توان از طریق خطوط روند شناسایی کرد، زیرا این موارد شناسایی الگوهای نمودار کریپتو را آسان تر می کند. خط روند صعودی با استفاده از پایین ترین دره و دومین دره پس از آن در یک بازه زمانی مشخص ترسیم می شود. سطوحی که این خط روند را لمس می کنند به عنوان حمایت در نظر گرفته می شوند.
یک خط روند نزولی با استفاده از اولین قله و دومین قله ترسیم می شود و سطوحی که این خط را لمس می کنند به عنوان سطوح مقاومت در نظر گرفته می شوند. همانطور که از نام آن پیداست، خطوط روند نزولی در طول روند نزولی استفاده می شود، در حالی که خطوط روند صعودی در بازار صعودی استفاده می شود. بر اساس خطوط روند و سطوح حمایت و مقاومت می توان از استراتژی های مختلفی استفاده کرد. به عنوان مثال، برخی از تحلیلگران تکنیکال به سادگی نزدیک به حمایت خطوط روند صعودی خرید می کنند و نزدیک به مقاومت خطوط روند نزولی می فروشند.
اغلب قیمت یک ارز دیجیتال ممکن است در یک محدوده تا حدودی پایدار حرکت کند. به عنوان مثال، بین سپتامبر و نوامبر 2018، بیت کوین (BTC) بین 6000 تا 6500 دلار معامله شد و تا دسامبر 2018 به 3200 دلار کاهش یافت. در این مورد، سطوح مقاومت در بالای محدوده قرار دارند و سطوح حمایت در پایین محدوده قرار دارند. اگر قیمت کریپتوکارنسی با یک حرکت قوی به زیر آن محدوده کاهش یابد، ممکن است یک شکست رخ دهد، یا اگر با حرکت شدید قیمت به سمت بالا حرکت کند نیز شکستن آن سطح میتواند رخ دهد.
سطوح حمایت و مقاومت را نیز می توان با استفاده از مووینگ اورج بلند مدت تعیین کرد. اینها اندیکاتور های رایجی هستند که اطلاعات قیمت را با ایجاد میانگین قیمت بهروز مرتب میکنند.
مووینگ اورج (MA) یکی از رایجترین انواع اندیکاتور تکنیکال مورد استفاده است و اساساً با ایجاد یک قیمت متوسط برای یک ارز دیجیتال معین، نویز را کاهش میدهد. میانگینهای متحرک را میتوان بر اساس دورهها تنظیم کرد و سیگنالهای مفیدی را هنگام معامله در نمودارهای کریپتو ارائه داد.
متداول ترین مووینگ اورج برای دوره های 10، 20، 50، 100 یا حتی 200 روزه استفاده می شود. اینها روندهای بازار را مشخص تر می کند، به طوری که میانگین متحرک 200 روزه به عنوان سطح حمایت در طول یک روند صعودی و سطح مقاومت در طول یک روند نزولی در نظر گرفته می شود.
انواع مختلفی از مووینگ اورج مورد استفاده معامله گران وجود دارد. یک مووینگ اورج سیمپل (SMA) به سادگی میانگین قیمت یک دارایی را در طول یک دوره معین با هم جمع می کند و آن را بر تعداد دوره ها تقسیم می کند.
مووینگ اورج وزنی (WMA) به قیمتهای اخیر وزن بیشتری میدهد که نسبت به تغییرات اخیر واکنش بیشتری نشان دهد. به طور مشابه، میانگین متحرک نمایی (EMA) وزن بیشتری به قیمتهای اخیر میدهد اما با نرخ کاهش بین یک قیمت و قیمت قبلی آن سازگار نیست.
مووینگ اورج ها شاخص های عقب مانده ای هستند زیرا بر اساس قیمت های گذشته هستند. معامله گران اغلب از مووینگ اورج به عنوان سیگنال برای خرید و فروش دارایی ها استفاده می کنند که دوره ها بسته به بازه زمانی آنها تعیین می شود.
میانگین متحرک 50 روزه و 200 روزه در نمودارهای معاملات کریپتو به دقت مشاهده می شود، زیرا زمانی که مووینگ اورج سیمپل 50 روزه از 200 روزه به سمت پایین عبور می کند، به اصطلاح تلاقی مرگ شکل می گیرد که حکایت از کاهش قریب الوقوع قیمت دارد. هنگامی که مووینگ اورج سیمپل 50 روزه از 200 روزه به سمت بالا عبور می کند، یک صلیب طلایی تشکیل می شود که نشان دهنده افزایش قیمت است.
در اینجا، ما نگاهی به سایر اندیکاتور های محبوب خواهیم انداخت.
نشانگر حجم در تعادل (OBV)
اندیکاتور حجم موجود در تعادل یک شاخص فنی است که بر حجم معاملات ارز دیجیتال تمرکز دارد. توسط جوزف گرانویل با این اعتقاد ایجاد شد که حجم معاملات عامل اصلی حرکت قیمت در بازارها است.
این یک اندیکاتور تجمعی است که بر اساس حجم معاملات روزهایی که در یک دوره خاص گنجانده شده اند، افزایش و کاهش می یابد. برای تأیید روندها استفاده می شود، زیرا هنگام مشاهده نمودارهای ارز دیجیتال، معامله گران باید افزایش قیمت ها را همراه با افزایش OBV ببینند. کاهش قیمت ها باید با کاهش OBV همراه باشد.
این اندیکاتور به روش های مختلف به شرح زیر محاسبه می شود:
واگرایی و همگرایی مووینگ اورج (MACD)
همگرایی شاخصی است که تفاوت بین EMA های 12 روزه و 26 روزه را برای تشکیل خط MACD اندازه گیری می کند و برای شناسایی سیگنال های خرید و فروش استفاده می شود. این یک اوسیلاتور یا نوسان ساز است، به این معنی که نشانگری است که در بالا و پایین یک خط مرکزی نوسان می کند.
وقتی ema 12 روزه از 26 روزه عبور می کند، MACD سیگنال فروش را نشان می دهد، در حالی که عکس آن نشان می دهد که زمان خرید دارایی مورد بررسی فرا رسیده است. هر چه فاصله بین هر دو خط بیشتر باشد، MACD قوی تر است!
این نشانگر همچنین دارای یک خط سیگنال است که یک EMA نه روزه است. عبور MACD از بالای سیگنال اغلب به معنای زمان خرید است در حالی که عبور از زیر آن به معنای زمان فروش است. نشانگر MACD همچنین شامل یک هیستوگرام برای اندازه گیری اختلاف بین MACD و خط سیگنال است.
شاخص قدرت نسبی (RSI)
شاخص قدرت نسبی (RSI) یک شاخص نشان دهنده مومنتوم و قدرت بازار است که برای اندازه گیری اینکه یک دارایی بیش از حد خرید شده است یا بیش از حد فروخته شده استفاده میشود. RSI به شکل یک اوسیلاتور نشان داده میشود، به معنای خطی بین دو حد، و میتواند از 0 تا 100 باشد.
این اندیکاتور از یک بازه زمانی 14 روزه استفاده میکند و یک ارز دیجیتال زمانی که ارزش آن به زیر 30 میرسد، اشباع فروش در نظر گرفته میشود و زمانی که ارزش آن به بالای 70 برسد، اشباع خرید در نظر گرفته میشود.
بولینگر باند
باندهای بولینگر که توسط جان بولینگر برنامه نویسی شده اند به معامله گران کمک می کنند تا حرکت های کوتاه مدت در قیمت دارایی ها، از جمله ارزهای دیجیتال را شناسایی کنند. باندهای بولینگر با استفاده از مووینگ اورج 20 روزه و جمع و تفریق یک انحراف استاندارد از مووینگ اورج ایجاد می شوند.
پارامترهای باندهای بولینگر را می توان تنظیم کرد، باندها بر اساس قیمت ارز دیجیتال منبسط و منقبض می شوند. باندها دوره هایی از نوسانات بالاتر یا پایین تر را نشان می دهند و قرار نیست به تنهایی مورد استفاده قرار گیرند، بلکه باید کنار اندیکاتور های دیگر استفاده می شوند.
زمانی که قیمت یک ارز دیجیتال به بالای باند بالایی حرکت کند، بیش از حد خرید در نظر گرفته میشود، در حالی که حرکت زیر باند پایین، فروش بیش از حد در نظر گرفته میشود. باندهای بولینگر بر این مفهوم استوار است که دورههای نوسان کم با دورههای نوسان زیاد دنبال میشوند، به این معنی که وقتی باندها در طول دورههای نوسان بالا از هم جدا میشوند، روند ادامهدار ممکن است به پایان برسد. به طور مشابه، زمانی که باندها نزدیک به هم هستند، دارایی ممکن است برای دوره ای با نوسانات بالا باشد.